I LOVE YOU

JUST for YOU
















Hi

نوشته شده توسط ســمیر در شنبه 9 شهريور 1398برچسب:,

و ساعت 10:50 PM

Love 132

نوشته شده توسط ســمیر در جمعه 25 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 2:18 PM

Love 132

بــــه ســـلامتـــي اونــــــايي که جــــــرئت دارن وميـــگـــن: 

ديـــگـــه نمـــيخـــوامـــت!

نه اونـــــايـــــي کــــــه ميگـــن: ميــــــدوني تــــــو لايـــق بهـــتراز مـــنـــی

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 4:50 PM

Love 132

نمیدانم!!

این یاد است که از خاطر میرود

یا..خاطره است که از یاد میرود

چه شد..که نه در یادت مانده ام نه در خاطره ات

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 4:44 PM

Love 132

و تو

آری تو!!

حوصله ام را نداری

نمی دانی وقتی سه بار در یک روز

می نویسم دلم برایت تنگ است!

یعنی سه بار

غرور را شکستن!

سه بار

تو را خواستن!

سه بار

هزار حرف نگفته را تمنا کردن!

سه بار

مردن در سکوت نبودنت

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 4:41 PM

Love 132

دم از بازی حکـــم میزنی

دم از حکم دل میزنی!

پس به زبان "قمار" برایت میگویم!

قمار زندگی را به کسی باختم که "تکِ دل" را با "خشت" برید!!!!!جریمه اش یک عمر"حسرت" شد!

باختِ زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل" ، "دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"دل" را باید " بُــر" زد جایش "سنگ" ریخت که با "خشت"، "تک بــُری" نکنن...!!!

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 4:32 PM

Love 132

خدا یادتـه ... ؟!

دسـتـشـو گـرفـتـم آوردم پـیـشـت ...

گـفـتـم : مـن فـقـط ایـنـو مـیـخـوام ...

گـفـتـی : ایـن کـمـه ! بـهـتـر از ایـنـو بـرات گـذاشـتـم کـنـار ...

پـامـو کـوبـیـدم زمـیـن و گـفـتـم : هـمـیـنـو مـیـخـوام ... ♥

گـفـتـی : آخـه نـمـیـشـه ! قـول ِ ایـنـو بـه یـکـی دیـگـه دادم

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 4:1 PM

Love 132

 

 درددل 

تاحالا شده انقدر دلت براش تنگ بشه که تصور کنی پیششی بعد بش زنگ بزنی اما جوابتو نده؟بچه ها خیلی سخته گل آرزوهاتو توی باغچه ی دیگه ای ببینی اما به نا چار بگی گل من باغچه ی نو مبارک.این جماعت میگفتن اشک هات رو خرج رفتنش نکن راست می گفتن بی من تو مفت هم نمی ارزی امروز به آنهایی  می اندیشم که روی شانه هایم گریه کردن ونوبت من که شد شانه خالی کردند وقتی اولین احساس مادرم به من تهوع بود ازدیگران توقعی ندارم.

نوشته شده توسط ســمیر در یک شنبه 20 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 12:16 AM

Love 132

امروز فهمیدم ...

خدا شانه هایم را

فقط برای این نیافریده است

که کوله بار غم هایم را به دوش بکشند ... !

گاهی لازم است ...

با یک لبخندشانه هایم را بیندازم بالا ...

و بگویم :

بی خیال !

نوشته شده توسط ســمیر در شنبه 19 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 8:15 PM

Love 132

روز اول خـــیلی اتفاقی دیدمت.روز دوم الــــکی الکی چشمام به چـــشمت افتاد .هفته بعد دزدکی بهت نگـــاه کــردم.مـــــــاه بعد شانسی به دلم نشستی و حالا ســــــالهاست که یواشکی دوستت دارم.

نوشته شده توسط ســمیر در شنبه 19 مرداد 1398برچسب:,

و ساعت 7:10 PM

درباره ی ما

به وبلاگ من خوش آمدید

ســمیر

شهريور 1392

مرداد 1392

»تعداد بازديدها:

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1